دنیای یه خُل
...
از لحظهای که انسان به اندیشه مرگ میافتد، تازه زندگی راستین و واقعیاش را شروع میکند. نیچه میگفت اگر میخواهید زندگی [راستین]تان را آغاز کنید، خود را در یک آزمایش خیالی و ذهنی تصور کنید که در آن، مثلاً، فرشته مرگ در برابر تو حاضر میشود و میگوید فقط و فقط این فرصت را داری که نوشته روی سنگ قبرت را بنویسی و به محض اینکه آن را نوشتی، قبض روح میشوی؛ هر چه میخواهی بنویس ولی به این صورت: در قسمت اول جملات خود، آرمانهایتان را و در قسمت دوم، واقعیت زندگیتان را بنویسید، مثلاً بنویسید در اینجا کسی آرمیده است که میخواست با همه مهربان باشد (یعنی آرمانش این بود) اما دست به قتل زد (یعنی واقعیت زندگیاش این شد)؛ میخواست عالم بزرگی بشود اما تحصیلات مقدماتی را هم طی نکرد؛ میخواست متواضع باشد اما بیشترین تکبرها را از خود نشان داد و قس علی هذا. بعد نیچه میگفت که روی قسمت دوم جملات خود- یعنی روی قسمتی از جملات که واقعیت زندگی است- خط بکشید و از این لحظه به بعد طبق قسمت اول جملاتتان- یعنی طبق آرمانهایتان- زندگی را آغاز کنید. اینگونه بود که نیچه میگفت «هر که روی سنگ قبر خود را بنویسد، زندگی واقعی را آغاز کرده است.» یعنی کاری به این نداشته باشیم که تاکنون و در سالیان گذشته واقعیتهای زندگی با آرمانهای زندگی ما فاصله داشته است، باید همه را کنار بگذاریم و بگوییم از این لحظه به دنیا آمدهایم و با آرمانهایمان زندگی کنیم. باید به یاد مرگ باشیم تا بتوانیم چنین کاری بکنیم.
+ اینو امشب پیداش کردم خیلی قشنگ بود خیلی !
دلم نیومد نذارمش
+ امیدوارم خوشتون بیاد
+ اندیشه های نیچه خیلی جذاب و قشنگِ پیشنهاد میکنم دنبالش کنید ،
اگه از زندگیتون مث من سیر شدید !
+اصلاح شد مرسی "خانوووومی " :)
ابدیت
نمی فهمیم همو
ندانستن عالی ست. نپرسیدن هم عیب نیست. نفهمیدن فاجعه است! تا می توانید ندانید هیچ چیز را؛ اما هرچیزی که می دانید را بفهمید!!... نه ندانستن عیب است و نه نپرسیدن؛ نفهمیدن است که عیب است! ما در عصر سرعت اطلاعات و ارتباطات تقریبا همه چیز را می دانیم اما تقریبا هیچ چیز را نمی فهمیم! ما در روابط دونفره مان حتی همه چیز را راجع به طرفمان _حتی آن چیزهایی که ربطی به ما ندارند_ را می دانیم اما همدیگر را نمی فهمیم!
+ مهدیه لطیفی
...
با امیر پیداش کردیم !
حواسم به نوشته ی روی سنگ قبرش نبود ،
تو حال خودم بودم !
امیر گفت همین طوری اومدی اینجا ؟
گفتم آره همین طوری !
گفت چقد نوشته اش قشنگِ
سرمو آوردم بالا و شروع کردم به خوندن :
" از رَنـــــجِ بـودن رَستــــ ـ ... "
+ اسمت یادم نیست ولی ببخشید اگه نوشتتو دزدیدم
آخه بدجور به دلم نشست ...
+ خدابیامرزتت
+ امیر میشه یه لطفی در حقم کنی !
این متن رو برسونی به دستِ خانوادم اگه زودتر از اونا رفتم !
ناگفته هام
با تمام خورده شکسته های دلم ، این فرد شایسته ی دوست داشتنه !
خیلی راحت از کنار کسایی که میخوان دنیاشونو با شما بسازن نگذرید ،
اینا خیلی با خودشون درگیر شدن تا تصمیم گرفتن شما دنیاشون باشین !
به همین راحتی بهتون دوستت دارم نگفتن قبل تک تک این دوستت دارما یه فکری بوده
که خیلی آزارشون داده که خیلی درگیرش بودن !
اینکه ازشون هرکاری که بخواین انجام میدن ، چه معنی ای داره ؟!
حتی اگه ازشون بخواین فراموشتون کنن ، اینکارم انجام میدن !
این کارا هیچ معنی ای نداره جز دوست داشتن !
ببخشید اگه دوستت نداشتم اگه گذاشتم بری اگه هرروز بهم زنگ میزنی و حالمو میپرسی
و من هربار ازت معذرت خواهی میکنم که من باید زنگ میزدم اینبار !
یا آدمی رو اهلی نکنید یا پاش بمونید و به بقیه فکر نکنید !
من باختم بدم باختم اشتباهی کردم که دیگه شاید هیچوقت نتونم جبرانش کنم!
دیگه شاید هیچکی اونقد دوسم نداشته باشه !
دیگه شاید واسه هیچکی ناراحتیم مهم نباشه !
دیگه شاید هیچکی پیدا نشه که تمام فکرش این باشه که منو ناراحت نکنه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که چشماش فقط منو ببینه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که بی دلیل برام کادو بگیره !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که بخواد همیشه کنارم باشه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که به تموم حرفام گوش بده !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که بودن در کنار من فقط براش مهم باشه ،
روی یه صندلی تو پارک یا رو یه میز تو رستوران یا کنارم تو تاکسی فرقی نکنه براش !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که همش اسرار کنه بهم که بیا بریم قدم بزنیم دلم دستاتو میخواد!
دیگه شاید کسی پیدا نشه که از هر فرصتی برای گرفتنِ دستام استفاده کنه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که بعد اینکه ولش کردم برم ببینم تنهایی تو همون کافه ی همیشگیمون نشسته و
غصه میخوره !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که هر موزیکی که گوش میکنه به یاد من باشه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که گوشیشو پر کنه از عکسای من !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که وقتی بعد مدتها میبینمش اونطوری با ذوق بغلم کنه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که آمار کارامو از بقیه بگیره حتی وقتی باهاش نیستم دیگه!
دیگه شاید کسی پیدا نشه که عاشق دست پختم باشه !
دیگه شاید کسی پیدا نشه که دوست داشته باشی براش غذا درست کنی از بس که با ذوق دست پختتو میخوره !
دیگه شاید پیدا نشه کسی که بگی اینکارو نکن بدم میاد و بدون هیچ پرسشی بگه چشم فقط ازم دلخور نباش !
دیگه شاید پیدا نشه کسی که بدون من با هیچکی هیچ جا نره حتی وقتی که من ازش بخوام که بره ولی چون توی اون جمع پسرِ میگه نیای نمیرم دوس ندارم حتی وقتی که اون پسرا دوستای خودت باشن بازم بگه نه نمیرم !
دیگه شاید پیدا نشه کسی که نقطه ضعفاتو بدونه و روشون دست نذاره !
دیگه شاید دلت نخواد با کسی باشی !
دیگه شاید هرکی میاد تو زندگیتو با اون مقایسه کنی و ببینی که چقدر دوستت داشت و تو چطور از دستش دادی !
دیگه شاید کسی نتونه اونطور بهت اهمیت بده و تو دلت بیشتر از همیشه بگیره !
دیگه شاید کسی حرف و عملش باهم یکی نباشه برات !
دیگه شاید تنهایی رو ترجیح بدی به بودن با همه اونایی که اونطوری دوستت ندارن !
دیگه وقتی اینارو میبینی به آیندت امیدوار نیستی چون احتمالش خیلی کمه که از این مدل آدما دوتا وارد زندگیت بشن !
همیشه همون یکی میادو تو بی اعتنا ازش عبور میکنی !
خوشحالم که الان زندگیت خوبه و بدون من مشکلی نداری !
ولی من الان پراز مشکلم به یاد اون روزایی که از خودم رنجوندمت !
اگه اون روز نیومدم که بریم برام تولد بگیری اگه اون روز نیومدم که کادویی که برام گرفته بودی رو ازت بگیرم
فقط بخاطر این بود که نمیتونستم تو چشمات نگاه کنم از خودم بدم میومد که باهات اینطوری برخورد کرده بودم !
اگه بدونی اون روزا چقدر اعصابم داغون بود چقدر سیگارام زیاد شده بود چقدر باهمه دعوام میشد !
+ چند روز پیش با امیر رفتم اونجایی که دوسش داشتم ،دوسش داشتی ! یاد تو افتادم ! یاد قدیم !
یاد اون روزی که باهم رفتیم اونجا برای آخرین بار ! یادته چقدر خندیدیم ! اون زنِ که بهت گیر داد !
آبجیت که بهمون زنگ زد و مسخرمون کرد ، تیکه مینداخت :))
اون دوتا چایی ای که بهمون دادنو تو نصفِ خوردی ! اون لواشکِ که رو گلوم موند و
تو داشتی سکته میکردی !
همیشه مسخره ام میکردی که چایی هایی که تو دم میکنی خوردن داره بقیه رو دوس ندارم مزه ندارن!
همیشه اذیتت میکردم همیشه دلیلای مسخره میاوردم که منو فراموش کن بدردت نمیخورم !
الان فهمیدم که همون اول باید بهت میگفتم نه و ادامه نمیدادم کارامو !
+ خوشحالم که منو بخشیدی ! خوشحالم کسی اومده تو زندگیت که لیاقتتو داره !
+ ازکنار آدمایی که اینطوری دوستتون دارن راحت نگذرین یه روزی مثل من بدجوری پشیمون میشید ،
چون دیگه کسی رو پیدا نمی کنید که اونطوری دوستتون داشته باشه !
یه روزی میفهمید که فقط دوست داشتن و دوست داشته شدنِ که تو زندگی مهمه !
+ خیلی خستم خیلی ! حس میکنم که دیگه ته خط ِ ولی دوس دارم ادامه بدم دوس دارم ببینم
چی میشه ! درستِ دیگه حسی ندارم به کسی ولی امیدوارم یه روزی یه کسی بتونه این مردِ سرد رو
درستش کنه! یه روزی یکی درکش کنه ! یه روزی ....
ناگفته ها زیاده ولی دیگه وبلاگمم ظرفیتشو نداره !
بیچاره چه گناهی داره که همیشه دردامو باید رو سرش خالی کنم !توهم از من بدت میاد میدونم !
+ موزیکی که الان میگوشم ؟
درهمِ دیگه به هیچکدومشون حسی ندارم ،میگن هرچه آید خوش آید ، اونجوری شده :)
عاشق این لحظه هام
مثل لحظهٔ تمام شدن یک مکالمه تلفنی وقتی هنوز دلت نمیآید گوشی را بگذاری؛ انگار که تهماندهٔ صدایش هنوز توی سیم تلفن هست!
مثل چشمهایی که وادارت میکنند سرت را بیندازی پایین و زمین را نگاه کنی، گویی که مغولی شمشیرش را گذاشته روی گردنت!
مثل خداحافظیها. وقتی که هی دلت نمیآید بروی و میگویی: کاری نداری؟ دیگه خداحافظ...؛ واقعاً خداحافظ...!
مثل گم شدن ماشینی در پیچ خیابان وقتی که میخواهی تا آخرین لحظه بدرقهاش کنی.
اینها از آن دسته حسرتهای خوشایند زندگی هستند.
من فکر میکنم فقیر کسی نیست که پول ندارد یا کفش پاره میپوشد. فقیر کسی است که در زندگیش از این دست لحظههای کشدار ندارد. همین لحظههایی که وقتی یادشان میفتی، تهش با خودت میگویی کاش تمام نمیشد...!
+ کاش :(
+ امتحان خر است
+ فرجه ها خر است
+ دل خر است
...
خرداد سلام !
الان شیشِ صبح و بازم مثل همیشه همه جز من خوابن !
من به بی خوابی دچارم !
این روزا چقد بهترم خدایا شکرت :))
بخصوص که اردیبهشت هم تموم شده و خرداد اومده
ماه خوبی نبود کلی اتفاق بد توش افتاد هرچند اون
چندتا اتفاق خوبش کل بدی هاشو از بین برد ;)
+ موزیکی ک این روزا گوش میدم بیشتر از علی زند وکیلیِ
بخصوص آهنگ "زندگی کن"ش ...
+ شنبه که خوب داره شروع میشه
+ یه حسی بهم میگه این هفته بهترین هفته ی چندماه اخیر میشه :)
+ چقد هوا خوبه باااااارون رو دوس دارم زیاد ،نه دوس داشتن الکی واقنی دوسش دارم
از دور نگاهش نمیکنم،بدون چتر میرم زیرش حس قشنگیه !
من الان میخوام
یه روز مامانم اومد خونه، گفت زود باش. پرسیدم چى رو؟ گفت سورپرایزه! مبل ها و فرش و میز ناهارخورى و کلن دکور خونه رو تو ده دقیقه عوض کرد و زنگ در رو زدن. هول شد از خوشحالی. گفت چشماتو ببند. چشمامو بستم. دستمو گرفت برد دم در. در رو باز کرد. گفت حالا چشماتو باز کن. چشمامو باز کردم دیدم یه پیانو یاماها مشکى، همونى که ده سال قبلش هزار بار رفته بودم از پشت ویترین دیده بودمش دم در بود. حالا نمى دونم همون بود یا نه. اما همونى بود که من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم. خیلى جا خورده بودم. گفت چى مى گى؟ گفتم چى مى گم؟ مى گم حالا؟ الان؟ واقعن حالا؟ بیشتر ادامه ندادم. پیانو رو آوردن گذاشتن اون جاى خالى اى تو خونه که مامان خالى کرده بود. من هم رفتم تو اتاقم. نمى خواستم بزنم تو پرش. ولى هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من مى خوره! من که خیلى سال از داشتنش دل کندم. ده سالى تو خونمون خاک خورد و آخرش هم مامانم بخشیدش به نوه ى عموم.
یه روز اولین عشق زندگیم که چهارده سال ازم بزرگتر بود، رفت فرانسه، اون جا با یه زن فرانسوى که چند سال ازش بزرگتر بود ازدواج کرد. منم که نمى خواستم قبول کنم از دست دادمش شروع کردم واسه خودم داستان ساختن. ته داستانم هم اینطورى تموم مى شد که یه روزى بر مى گرده ، وسط داستان هم اینجورى بود که داره همه ى تلاشش رو مى کنه که برگرده. این وسطا هم گاهى به من از فرانسه زنگ مى زد و ابراز دلتنگى مى کرد. بعد از هفت سال خیالبافى دیدم چاره اى ندارم جز اینکه با واقعیت مواجه شم. شروع کردم به دل کندن. من هى دل کندم و هى خوابش رو دیدم که برگشته. دوباره دل کندم و باز خوابش رو دیدم که برگشته، تا اینکه بلاخره واقعن دل کندم! چند سال بعدش تو فیس بوک پیدا کردیم همو. اومد حرف بزنه، گفتم حالا؟ واقعن الان؟ من خیلى وقته که دل کندم!
یه دوستى داشتم کاسه ى صبرش خیلى بزرگ بود. عاشق یه پسرى شده بود که فقط یک ماه باهاش دوست بود. اون یک ماه که تموم شده بود، پژمان رفته بود پى زندگیش و سایه مونده بود با حوضش! بعد چند سال یه روز بهش گفتم دل بکن . خودت مى دونى که پژمان بر نمى گرده. گفت ولى من صبر مى کنم. هر کارى هم لازم باشه مى کنم. یک سال بعد رفت پیش یک دعا نویس. شش ماهه بعدش با پژمان ازدواج کرد. اون روزا دوست بیچاره ام خیلى خوشحال بود. به خودم گفتم، حتمن استثنا هم وجود داره! دو سال بعدش شنیدم که از هم جدا شدن. پیداش کردم. خیلى عصبانى بود. پرسیدم چى شده. گفت پژمان اونى نبود که من فکر مى کردم. گفتم پژمان همونى بود که تو فکر مى کردى، ولى اونى نبود که الان مى خواستى. پژمان اونى بود که تو اون روزا، همون چندسال قبل ترا مى خواستى که باشه، و وقتى نبود، باید دل مى کندى!
من الان دلم کیک شکلاتى مى خواد. الان مى خواد ولی...
(رخساره ابراهیم نژاد)
سیاوش قمیشی
دلم چند وقت بود یه موزیک اینطوری میخواست !
مرسی سیاوش عالی بود .
این موزیک با صدای خسته ی سیاوش ،
بدجوری بغض کردم ،غروب جمعه !
ایکاش اصلا غروب جمعه ای نبود ،
جمعه حوالی غروب تموم میشد و یهوویی صبح میشد !!
دانلود موزیک خستگیا از سیاوش قمیشی
...
چون همشون برام خاطره ان !
با خوندن دوباره هرکدومشون یاد خیلی چیزا میفتم !
یاد اشتباهاتم یاد زود قضاوت کردنام یاد خوبیام یا خدام ،یاد گذشته ام ،یاد دوستام،
یاد مشکلاتی که داشتم یاد وقتایی که بدجور خوشحال بودم یاد وقتایی که از ته دل گریه کردم !
یاد کارایی که میخواستم انجام بدمو نشد یاد کارایی که تونستم انجام بدمشون !
یاد آرزوهایی که برای خودمو بقیه کردم !
یاد قول هایی که به بقیه دادم !یاد کتاب هایی که میخوندم،یاد علایقم !
بخاطر همین هیچوقت نوشته هامو پاک نمیکنم حتی اگه کاملا اشتباه هم باشه !!!
...
بدان علّت نیست که جیبی مملو از پول دارد، بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج مینهد.
کسانی که در محلّ کار،بیشتر از همه مسئولیت پذیرند ؛نه بدان علّت است که احمقند
بلکه چون مفهوم مسئولیت را ، نیک میدانند
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی،زبان به پوزش باز میکنند
نه بدان علّت است که خود را مدیون شما میدانند؛
بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود میدانند.
کسانی که برای شما متنی را میفرستند،
نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند،
بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند
:(
+ Emily Dickinson
+ واقعا که همین طوره
+ خودتونو پیدا کنید نذارید وجودتون بین این مردم گم بشه !
درستِ سخته ولی هر پاداشی نتیجه سختیِ !
+ همیشه قدم هاتون رو بلند بردارید که هم کمتر خسته بشید هم کفشاتون دیرتر پاره بشه !
"م ... خ ... ا ... ط ... ب" اصلا نمیدونم داره چی میگه و از چی حرف میزنه !
ولی چون هیچ آدرس و نشونه ای از خودش نذاشته بود مجبور شدم اینجا جوابشو بدم تاببینه !
- سلام دوستِ خوب و ناشناسم :)
اولا من فکر میکنم اشتباهی شده و من رو با یکی دیگه اشتباه گرفتی !
چون نه من استادِ کسی ام نه چیزی پیش کسی امانت دارم !
من همین آدم آس و پاسیم که پشت نوشته هام پنهون شدم !
دوما راستش دوستِ ناشناسم منم دوسِت دارم ومنم مشکلی باهیچکس ندارم :)
خوبه که همیشه مشکلاتو با حرف زدن حل کنی نذاری تو دلت بمونه من همیشه همچین آدمی بودم !
من همه رو دوس دارم فقط بعضیارو یکم بیشتر !من مشکلی داشته باشم حتما حلش میکنم مطمئن باش!
سوما کسی منو اونطوری که تو میگی دوست نداره :)
من همیشه با کسایی که دوستم ندارن هم درست و خوب برخورد کردم چ برسه به کسایی که دوستم دارن!
البته این هفته یکم با پدر و مادرم بحثم شد و ناراحتشون کردم ولی خیلی زود جبرانش میکنم .
هیچوقت دوس نداشتم ناراحتی ای بوجود بیاد
چون همیشه معتقدم دنیا همون دو روزیِ ک میگن و هیچکس از فرداش خبر نداره ،
پس چ بهتر دل کسی رو نشکونیم حتی اگه بهمون بدی کرد !
و حرف آخرم مرسی دوستِ گلم که این نظرو اشتباهی برام گذاشتی ،
چون باعث شد خیلی به گذشتم فکر کنم !!!!
ولی با زیرو کردن گذشتم باز هم چیزی نصیبم نشد و مطمئنم که اشتباهی نظر گذاشتی برام :)
با این وجود هم اگه کمکی از دستم بربیاد ازتون دریغ نمیکنم شک نکنید ;)
هرجا هستی موفق و شاد باشی دوستم
...
برای تمام خوبی هایی که
شایستگی آن را داری ...
باید بهترین ها مال تو باشد ...
آنهایی که سالها فقط در آسمان رویاهایت بوده ...
رویاهایی که منتظر آمدن به زندگی ات هستند ولی هیچ وقت روی آنها تمرکز نداشته ای ...
شاید باید نحوه اندیشیدنت را تغییر دهی ...
و تمام این دکورهای زیبای رویا را از ویترین اندیشه ات خارج کرده و وارد زندگی ات کنی ...
نگاه کردن به رویاها کافی است ...
باید آنها را زندگی کرد ...
زندگی منتظر زیباترین هنرنمایی های توست ...
زلف برباد مده
گوشه چپِ وبلاگم لینک گذاشتم ،
من خودم هروقت به مشکل بخورم ازش
کمک میخوام و اونم دقیقا جواب نیت ام رو میده !!!
پیشنهاد میکنم هروقت به مشکل خوردید یه فال بگیرید !
فال امشبم شعری بود که خیلیییی دوسش دارم خیلی زیاااااد!
نامجو هم این شعرو خونده :)
تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم !
تو را بخشنده دیدم و گنه کار شدم!
تو را وفادار دیدم و هرجا که رفتم بازگشتم !
تو را گرم دیدم و در سرد ترین لحظه ها به سراغت آمدم !
تو را مهربان دیدم و هر لحظه به سویت آمدم !
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی ...؟؟